متن پاسخ: کارهای خداوند متعال براساس حکمت بالغه انجام می شود. درباره هاجر و اسماعیل، چون آنها بر وادی غیر ذی زرع (کاملا خشک) وارد شده بودند و حمکت الهی بر باقی ماندن آن دو و نشان دادن مقام آنها به دیگران بود که به سرزمین مکه جلب شدند، آب را از چاه زمزم جوشاند. اما در روز عاشورا به حکمت الهی بر این قرار گرفت که کارها براساس روال عادی پیموده شود تا هم قدرت ایمان امام حسین(ع) و خاندان و اصحابش بر همگان روشن شود و آنها در این آزمون سخت پیروز بیرون بیایند و هم درنده خویی دشمنانشان روشن شود و آنها در این آزمون الهی کاملا مردود شوند.
اما این که حضرت فاطمه بنت اسد به خانه کعبه وارد شدند تا حضرت علی(ع) را در خانه خدا به دنیا بیاورند اما به حضرت مریم امر شد که از عبادتگاه خارج شود به مقام والای حضرت امیر(ع) برمیگردد و نشان می دهد که در پیشگاه خداوند متعال مقام معنوی حضرت امیر چنان بالاست که به مادرش اجازه می دهد که به خانه کعبه وارد شود.
سوال:
لطفاً شرح حدیث "ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه" را بگویید. چرا این جمله در مورد امام حسین (ع) آمده و نه بقیه ائمه؟ لطفا اگر منبعی برای شرح این حدیث هست بفرمایید.؟؟
جواب:
در منابع روایی آمده است که: إِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَلَى یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ مِصْبَاحٌ هَادٍ وَ سَفِینَةُ نَجَاة؛ در طرف راست عرش نوشته شده است: حسین چراغ هدایت و کشتى نجات است.[1]
بر این اساس جا دارد که پرسیده شود؛ چرا از بین ائم? هدی تنها امام حسین(ع) از این لقب برخوردار شدند؟ در پاسخ باید گفت: اگرچه ائمه(ع) نور واحد هستند و همگی چراغ هدایت به حساب می آیند، اما شرائط زمانه باعث میگردید تا جنبهای از شخصیت آنان تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و در نتیجه مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند.
با توجه به دو مثال می توان مطلب گفته شده را توضیح داد:
مثال اول: از بین ائمه (ع) تنها امام پنجم (ع) به شکافند? علم (باقر) ملقب است، با اینکه هم? امامان معصوم از علم لدنی برخوردار بودند و این نیست، مگر اینکه در زمان و شرایطی که امام پنجم(ع) زندگی میکرده است، از سویی نحلهها و افکار جدیدی، بروز کرده و از سویی دیگر؛ دولت بنیامیه به ضعف گرائیده بود. در این فضا و بستر فراهم شده، ضروری بود که اصول مکتب تشیع تبیین گردد. این جا بود که آن امام همام حوز? درسی را راهاندازی کرد و رهآورد چنین حوزهای که در زمان امام صادق(ع) به شکوفایی کامل رسید، تبیین دقیق مکتب اهل بیت و تربیت شاگردان زیادی بود که در دورترین مناطق جهان اسلام به تبلیغ مکتب تشیع روی آوردند. نمود این نقش در امام پنجم باعث گردید تا لقب باقر (شکافند? علم) برای آن امام به کار گرفته شود و این نه به معنای آن است که امامان دیگر، عالم نبودهاند، بلکه تنها گویای نقش ویژ? علم امام باقر(ع) در ترسیم خطوط و شاخصههای مکتب اهل بیت است.
مثال دوم: از بین امامان معصوم تنها امام علی(ع) و امام حسین(ع) از لقب ثارالله (خون خدا یا کسی که ولی دم او خدا است) برخوردارند با اینکه هم? آنان به مرگ طبیعی از دنیا نرفتهاند و شهادت در راه خدا نصیب آنان شده است. دلیل این امر آن است که از بین امامان تنها خون آن دو امام بر زمین ریخته شد و در آن شرایط، این نحو? از شهادت، بیشترین نقش و تأثیر را در حیات بخشی به اسلام داشته است و این در حالی است که ویژگی یاد شده در امامان دیگر بروز نکرده است. به عبارت دیگر؛ با این که هم? امامان جلو? کاملى از صفات و اسمای الهى بودهاند، شرایط خاص و ویژگی های زمانه، باعث میگردید که جنبهای از شخصیت آنها تجلی پیدا کند و به فعلیت برسد و آنان مظهر یک اسم از اسمای الهی گردند و در هر زمان، یک بُعد از ابعاد وجودی آنان ظهور، بروز و جلو? خاصى داشته باشد. اما چرا لقب چراغ هدایت و کشتی نجات تنها برای امام حسین (ع) استفاده شده است، در جواب باید گفت: موقعیت و شرایط امام حسین(ع) یک شرایط ویژه بود. در آن شرایط بنی امیه توانسته بود با تبلیغات مسموم چهر? اسلام را واژگون و مسخ نماید. روشن است که چنین اسلامی نمی توانست هدایت گر انسانها باشد، اسلامی که اجازه می داد خلیف? آن یک انسان شراب خوار و قمار باز و... باشد، اسلامی که تبعیض نژادی و طبقاتی را می پذیرفت، اسلامی که سردمدارانش در حالت مستی بر نماز جماعت حاضر می شدند.
امام آنگاه که از هدف قیام خود سخن مىگوید، مىفرماید: «انى لم اخرج اشراً و لابطراً و لامفسداً و لاظالماً بل خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى»؛ من نه براى راحتطلبى و وانهادن مسئولیت، به راه افتادهام و نه براى خوشگذرانى و بیهودگى؛ نه انگیزهام ستم کارى و بیدادگرى است و نه تبهکارى، بلکه مىخواهم امت جدم را اصلاح کنم.[2]
آن حضرت - بعد از ترسیم وضعیت اجتماعى زمان? خود- مىفرماید: «مگر نمىبینید که حق و عدالت اجرا نمىشود و مردم دست از باطل نمىکشند؟! در چنین محیط فاسد و آلودهاى هر فرد با ایمانى آرزومند مرگ و ملاقات پروردگار است».[3] یا آن گاه که از زمامداری یزید با خبر شد، فرمود: «وعلى الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید».[4] امام در چنین شرایطی توانست هم اسلام را از نابودی نجات بخشد و هم تمام ابعاد اسلام واقعی را در عمل برای جهانیان ترسیم نماید و به نمایش بگذارد و در واقع راه نجات و هدایت را برای انسانها تجسم نماید؛ از این جهت؛ در حادث? کربلا و به ویژه روز عاشورا ما شاهد بروز و ظهور هم? فضائل و خوبیها از وجود مقدس امام حسین(ع) و یارانش هستیم، و می توانیم این ادعا را داشته باشیم که تمام ابعاد اسلام توسط ایشان با رنگ خون در زمین کربلا این تابلوی همیشه زنده تاریخ، نقاشی شده است، در حالیکه برای امامان دیگر این شرایط فراهم نشد که هم? ویژگیها و فضائل خود را در معرض دید حقیقت جویان قرار دهند و تمام ابعاد هدایتی اسلام را به نمایش بگذارند و این البته به مقتضای وظیفهای بود که برعهد? آنان بود که هر شرایط خاص، رفتار خاصی را هم میطلبید و آنان موظف بودند الگوی رفتاری مناسب همان شرایط را به بشریت ارائه دهند؛ یعنی این محدودیت از سوی شرایط بوده است که رفتار الگویی محدودی را اقتضا میکرد. به جهت همین جامعیتی که واقع? عاشورا از آن برخوردار است این حادثه و خود امام حسین (ع) چراغی شدند که با نگاه به این چراغ کسی گمراه نمی شود و در دریای طوفانی غرق نخواهد شد. به عبارت دیگر؛ آن امام چراغ هدایت است براى آنهایى که در ظلمات جهل گرفتار آمدند و کشتى نجات است براى آنهایى که در گرداب دنیا دست و پا مىزنند. لذا در زیارت اربعین امام حسین(ع) مىخوانیم: «وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة و قد توازر علیه من غرّته الدنیا...»؛ خون پاکش را در راه تو به خاک ریخت تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى گمراهى نجات بخشد، در حالى که دنیا طلبان (کسانى که دنیا فریبشان داده بود) بر علیه او یک دست شده بودند.[5]
برای آگاهی بیشتر، نک: ترخان، قاسم، نگرشی عرفانی، فلسفی و کلامی به: شخصیت و قیام امام حسین (ع)، انتشارات چلچراغ، 1388 ه ش.
نمایه مرتبط:
امام حسین (ع) و معنای ثار الله، 7124 (سایت: 7258).
[1] . طبرسى، امین الاسلام فضل بن حسن، إعلام الورى، ص400، چاپ سوم، ناشر: اسلامیه، تهران، 1390 هـ ق.
[2]. شریف قرشی، باقر، حیاة الامام الحسین بن على(ع)، ج2، ص264، دار الکتب العلمیة، قم، 1396 هـ ق.؛ امام در جملهاى دیگر مىفرماید: «اللهم انى احب المعروف و انکر المنکر»، مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج43، ص328، ، 110 جلد، مؤسسة الوفاء، بیروت، لبنان، 1404 هـ ق.
.[3] «الاترون الى الحق لایعمل به والى الباطل لایتناهى عنه لیرغب المؤمن فى لقاءاللَّه فانى لاارى الموت الاّ السعادة والحیاة مع الظالمین الاّ برماً»، اعیان الشیعة، ج4، بخش اول، ص234 و 235، دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 هـ ق؛ امام در خطابش به لشکر کوفه فرمود: «اناللَّه و انا الیه راجعون هولاء قوم کفروا بعد ایمانهم فبعداً للقوم الظالمین»، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص417-416، چاپ سوم، دارالمعروف للطباعة والنشر، 1416 - 1995 م.
[4]. دیگر باید فاتح? اسلام و مسلمانى را خواند و با آن وداع گفت، آن گاه که جامعه و مردم دچار زمامدار و رهبرى مانند یزید گردند. ابن طاووس، اللهوف على قتلى الطفوف، ص11، انتشارات جهان، تهران، 1348 هـ ش.
.[5] مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج98، ص331.
منبع:
www.eporsesh.ir
یکی از ماجراهایی که هیچکس نمی تواند آن را انکار کند و در بیان رد آن براید حتی آنها که دشمن ترین نسبت اعتقادات شیعه هستند ماجرای غدیر خم است و برای بیان این مطلب نیازی به سند حدیث نیست چرا که امری مسلم و متواتر است که همگان آن را قبول دارند . اما جالب است که بدانید با چنین رویداد بزرگی که شیعه معتقد است در آن امر جانشینی پیامبر مشخص شده است در مقابل اهل سنت با چه دلایلی این اتفاق را رد می کنند . حال ما به بررسی دلایل اهل سنت می پردازیم که به طور خلاصه آنها می گویند در حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه که آن را قبول دارند مقصود پیامبر دوست بوده نه آنکه شیعه آن را تعبیر به جانشین می کند .
تفکر طرفداران مکتب خلفا : پیامبر خدا (ص)سپاهی را به فرماندهی خالد بن ولید به یمن فرستاد غنائم زیادی را به دست آوردند . پیامبر (ص)علی بن ابیطالب را فرستاد تا خمس غنائم را اجرا کند و بقیه را تقسیم نماید . او از این کار فارغ شد در حالی که خسته به نظر میرسید . همراهان از او خواستند تا که شتران خود را استراحت بدهند و بر شتران به غنیمت گرفته شده شوار شوند . علی آنان را منع کرد سپس برای خود جانشینی تعیین کرد و خودش زودتر رفت تا که به مراسم حجة الوداع برسد . جانشین علی (ع) به هر یک از همراهانش یک لباسی از کتان داد و به آنان اجازه داد که بر شتران به غنیمت گرفته شده سوار شوند . علی (ع) بعد از فارغ شدن از مراسم حج نزد آنان بازگشت ، لباس و شتران را از افراد گرفت و بر نائبش خشمگین شد و او را بر کارش سرزنش کرد . گلایه و شکایت در میان سپاه ظاهر شد و با علی به مخالفت پرداختند و هنگام رسیدن به پیامبر شکایت خود را از رفتار علی اعلام کردند . بدین ترتیب در میان همراهان پیامبر بحث علی و شاکیانش منتشر شد و سخن علیه علی نزد پیامبر افزایش یافت . بریده میگوید : وقتی نزد پیامبر رسیدم از کار علی انتقاد کردم و اشکالات او را گفتم تا دیدم چهره پیامبر (ص)تغییر کرد و فرمود : آیا من از خود مؤمنین نسبت به آنان اولی نیستم (ألست اولی بالمؤمنین من أنفسهم )، گفتم : بله ، سپس فرمود : من کنت مولاه فعلی مولاه پس پیامبر در میان ما بلند شد و فرمود : ای مردم از علی شکایت نکنید ، قسم به خدا او با تقواتر از آن است که از او شکایت شود .
تفکر طرفداران مکتب اهل البیت : این جریانی را که می اورند در واقع می خواهند بگویند که پیامبر حدیث غدیر را به این دلیل فرمودند که دیدند در مورد حضرت علی (ع) انتقاد و بد گویی زیاد شده است و برای اینکه به این حرفها پایان دهند 120 هزار نفر جمعیت را در صحرای غدیر خم جمع کردند و گفتند هر کس من دوست او هستم علی نیز دوست او می باشد تا دیگر بد گویی ها پیرامون حضرت علی (ع) خاتمه یابد چنانکه ابراهیم محمدی مولف کتاب عیانات که نقدی بر کتاب تیجانی می باشد و در رد عقاید شیعه می باشد و بارها در این کتاب به توهین و بد گویی علیه تیجانی و شیعه پرداخته است می گوید :
در اینکه پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چنین جملهاى«من کنت مولاه فهذا على مولاه! اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه!»در حقّ علی (رضی الله عنه) فرموده، هیچ شکّى نیست.. امّا باید دید که چرا این جمله را در آن محل فرمود؟ و در واقع بایستى به روایات و تواریخ معتبر و متواتر مراجعه کرد تا دید که چه مسألهاى پیش آمده بود که باعث گردید، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) چنین بگوید.. و چرا لفظ ولایت (وال و والاه) را در برابر عداوت (عاد و عاداه) قرار داد؟
بعد در ادامه همان جریانی را که در بالا بنده بطور خلاصه آورده ام به طور مشروح توضیح می دهد و بعد از آن می گوید :
این سه برخورد بجا و قاطعانه علی (رضی الله عنه) با همراهانش - یعنى جریان کنیزک، و سختگیرى او در جلوگیرى از استفاده مرکبهاى زکات، و اقدام او در بازپسگیرى لباسهایى که در غیابش توزیع شده بودند - باعث کینه و دشمنى آنها با علی (رضی الله عنه) گردید و گلایه و شکایتهاى خود را دهان به دهان منتقل کردند و افراد زیادى را در انتقاد و اعتراض به علی (رضی الله عنه) با خود شریک ساختند!
این اعتراضات از طرف شاکیان، زمانى که حتّى مراسم حج را به پا مىداشتند، پایان نیافت، و بلکه زیادتر شد و نزد پیامبر (صلی الله علیه و سلم) رفتند و درباره علی (رضی الله عنه) سخنان فراوانى گفتند .
... بدین ترتیب، پیامبر (صلی الله علیه و سلم) با چنین افرادى که موج کینه و دشمنى با علی (رضی الله عنه) را در میان خود داشت و به دیگران نیز منتقل مىساخت و خصوصاً بازیچهاى براى منافقان و نهایتاً تفرقه مسلمانان مىشد، از مکّه خارج شد و به طرف مدینه حرکت کرد، پس در فرصت مناسبى - قبل از آن که مسلمانان که از گوشه و کنار جزیره العرب براى اداى فریضه حج آمده بودند و اکنون در مسیر بازگشت بودند، متفرّق شوند و هرکس به سرزمین خویش برگردد و پیش از آن که امواج این بگومگوها نسبت به علی (رضی الله عنه) به جاهاى دیگر -خصوصاً مدینه - نیز منتقل شود، هنگام نماز ظهر در غدیر خم - محلّى در نزدیکى جحفه - سخنانى را ایراد فرمود و با جملاتى از علی (رضی الله عنه) جانبدارى کرد و قضیّه را همانجا فیصله بخشید (عیانات ،فصل 5، روایت غدیر، چون از نسخه الکترونکی کتاب استفاده کردم شماره صفحه را نیاورده ام )
واقعا جای تعجب و بسیار تاسف دارد برای کسانی که با تعصب بیجا و دگم اندیشی می خواهند زیر بار حقیقت به این بزرگی نروند و با هر بهانه تراشی و دلیل می خواهند حرفهایی را بزند که چه بسیار ناآگاهند که این گونه صحبتها بر علیه عقاید خود و بی احترامی به تفکرات خودشان می باشد به مصداق واقعی این حرف که: آمدید که ابرو را درست کنید اما چشم شخص را هم کور کردید .
عذرهای بدتر از گناه اهل سنت
1- این شکایت ارتباطی به قضیه غدیر خم ندارد و حدود ده ماه قبل از حرکت پیغمبر به حجة الوداع بوده است. قضیه مربوط به مدینه است نه در حجة الوداع ، خود بریده میگوید : وقتی من وارد مسجد شدم رسول خدا در منزل خود بود و برخی از اصحاب در مقابل در مسجد بودند اینها همه نشان میدهد که این قضیه ربطی به غدیر خم ندارد و در همان مدینه این قضیه خاتمه یافت. معجم أوسط طبرانی ، ج6 ، ص163 و معجم کبیر طبرانی ، ج18 ، ص128 و مستدرک حاکم نیشابوری ، ج3 ، ص110
2- این قضیه نشان میدهد که صحابه علیه علی توطئه و سعایت کردند که با عدالت صحابه سازگاری ندارد. شما که میفرمائید : الصحابه کلّهم عدول و هر کس نسبت به صحابه بد بگوید فهو زندیق ، خود همین قضیهای که شما نقل میکنید دلالت میکند بر توطئه و بر سعایت صحابه بر ضد علی ، آیا سعایت از دیدگاه شما مخل به عدالت نیست ؟ شما که خواستید غدیر را زیر سوال ببرید صحابه را زیر سؤال بردید ، شما که اهل بیت را رها کردید و صحابه را گرفتید و میگوئید که پیغمبر فرموده : اصحاب من مانند ستارگانند که به هر یک از آنها اگر تمسّک کنید هدایت مییابید ، آیا این روایت درست است ؟ آیا یک مسلمان میتواند با تمسک به این دسته از اصحاب رسول خدا که سعایت علی را کردند تا او را از چشم پیغمبر بیندازند ، سعایت مسلمانی را کند تا او را از چشم مسلمان دیگر بیندازد . آیا قبول میکنید که ما استناداً به عمل صحابه سعایت مسلمانان را کنیم ؟ یا نه ، به این نتیجه میرسید که یک شعری انشاء کردهاید که در قافیهاش ماندهاید ؟ یا می خواهید گناه صحابه را با اجتهاد مثل همیشه ماست مالی کنید ؟
چه حرفی بالاتر از چیزی که خودتان می زنید در حالی که کتاب عیانات خود می گوید ((این سه برخورد بجا و قاطعانه علی (رضی الله عنه) با همراهانش)) آیا این صحابه در زمان حیات پیامبر اکرم به هر بهانه ای نمی خواستند با علی مخالفت کنند؟ منافقان از این اتفاق می خواستند بازیچه برای تفرقه مسلمانان استفاده کنند و حضرت رسول برای جانبداری از علی در غدیر خم خطبه ای ایراد فرمود ، که دیگر این منافقان نتوانند بعد از فوت پیامبر هر بلایی را که بخواهند سر علی بیاورند . آیا این سندی بر مظلومیت علی نیست؟وقتی در زمان حیات پیامبر این چنین تنها است که همه به بدگویی او می پردازند و تنها حامی او پیامبر خداست ، حال این علی بعد از پیامبر چه کند ؟ آیا مخالفان علی که در زمان حیات پیامبر او را بد می گفتند و مقابل کار بجا و درست او می ایستادند بعد از فوت پیامبر به راحتی نمی توانستند حق او را پایمال کنند ؟
3- این قضیه شکایت بریده و همچنین شکایت برخی از افراد باعث غضب پیغمبر شد . احمد بن حنبل که در مسندش میگوید هر حدیث صحیحی را من توانستهام در این کتاب آوردهام ، اگر روایتی را در صحیح من ندیدید بدانید که آن روایت صحیح نیست از قول بریده میگوید : آمدم نزد پیغمبر و نامه خالد را به او دادم فرأیت الغضب فی وجه رسول الله . آثار غضب و خشم در سیمای پیغمبر مشاهده کردم. (مسند احمد (چاپ قاهره ، شرح حمزة احمد زین) ، ج16 ، ص486)
این کار آقایان باعث شد که پیغمبر غضبناک و اذیت شد ؛ آیه قرآن میفرماید :
إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُّهِینًا(احزاب /57) آنها که خدا و پیامبرش را ایذاء مىکنند خداوند آنها را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور مىسازد، و براى آنان عذاب خوار کنندهاى آماده کرده است
در بعضی از روایات است که وقتی بریده با اصحاب مشغول گفتگو بود که لشکر پیروز شد اما علی فلان کار و فلان کار را کرد ، رسول خدا کلام ما را میشنید
فخرج رسول الله مغضباً و قال : ما بال أقوال ینتقصون علیّاً ؟ من ینتقص علیّاً فقد تنقّصنی و من فارقنی فقد فارقنی
پیغمبر در حالی که غضبناک بود از حجره بیرون آمد و فرمود : چه فکرهائی میکنند کسانی که این همه از علی بدگوئی میکنند ؟ هر کس از علی بدگوئی کند از من بدگوئی کرده است و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده است.( معجم أوسط طبرانی ، ج6 ، ص163)
این قضیه باعث شد که پیغمبر بفرماید : علی ولی همه مؤمنین بعد از من است. من ینتقص علیّاً فقد تنقّصنی و من فارقنی فقد فارقنی ، هر کس از علی بدگوئی کند از من بدگوئی کرده است و هر کس از علی جدا شود از من جدا شده است و همچنین جمله اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه (خداوندا کسانی که علی را دوست دارند ، دوست بدار و آنها که با او دشمنی کنند دشمن بدار) که مولف عیانات می گوید هیچ شکی نیست در حق حضرت علی (ع) است و این یعنی خط بطلان بر عمل صحابه بعد از پیغمبر و یعنی خط بطلان بر تمام کسانی که جنگ خانمانسوز جمل را به راه انداختند و بیش از سی هزار نفر را به خاک و خون کشاندند و یعنی خط بطلان بر کسانی که18 ماه جنگ صفین به راه انداختند که نتیجه آن یکصد و ده هزار کشته از طرفین شد و یعنی خط بطلان بر کسانی که آتش جنگ نهروان را برافروخته کردند و چهار هزار نفر انسان در این میان کشته شد .
در آخر از اهل سنت سؤال میکنیم : شما که امروز در کتابهای فقهی ، اصولی ، تاریخی و تفسیریتان از ابوهریره ، کعب الاحبار یهودی ، تمیم الداری هزاران روایت دارید ولی از علی هیچ روایتی ندارید . موطأ مالک یکی از فرق اربعه شماست ، منصور دوانیقی به مالک رئیس مالکیها میگوید : ای مالک ! کتابی بنویس به شرط آنکه در آن یک روایت از علی نیاورده باشی . شما کتاب موطأ مالک را ببینید ، اگر یک روایت از علی علیه السلام پیدا کردید ! آیا این مصداق ((من فارق علیاً فقد فارقنی)) و ((اللّهم وال من والاه و عاد من عاداه)) نیست ؟