|
اگر سالن بزرگی را با نور کمی روشن کردیم جز اجناس و اشیای بزرگ را نخواهیم دید، ولی اگر همین سالن را با نور زیاد روشن کردیم حتی یک پوست تخمه و ذره کاغذ دیده خواهد شد. |
تمام کارخانجات دنیا برای تولیدات خود دفترچه راهنما تهیّه و در کنار محصولات به مشتریان ارائه میدهند. این دفترچهها مشتریان را راهنمایی میکند که چگونه از آن کالا بهرهمند شوند. |
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء تزدُد حلماً؛ با بردباران همنشینی کن و حلم و بردباری خود را زیاد نما.[1]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس العلماء فسعد؛ با علما همنشینی کن؛ خوشبخت می شوی.[2]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الفقراء تزدد شکراً؛ با فقرا همنشینی کن و شکرگزاری خدا را زیاد نما.[3]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): جالس الحکماء و یکمل عقلک و تشرف نفسک ینتفِ عنک جهلک؛ با حکما همنشینی کن تا عقلت کامل، نفست شریف، و جهلت دور گردد.[4]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): خلطة ابناء الدنیا تشین الدین و تضعف الیقین؛ همنشینی با اهل دنیا سبب زائل شدن دین و ضعیف شدن ایمان می گردد.[5]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صاحب العقلاء و جالس العلماء و اغلب الهوی ترافق الملاء الاعلی؛ با عقلا و علما همنشینی کن و بر نفس غلبه نما تا همنشین ملأ اعلی گردی.[6]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): صحبة الولّی اللبیب حیاة الروح؛ همنشینی دوستِ عاقل، زندگانی روح است.[7]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الرفیق رفیقاً لانه یرفقک علی صلاح دینک فمن اعانک علی صلاح دینک فهو الرفیق الشفیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که به تو در صلاح دینت نفع می رساند پس او رفیق دلسوز توست.[8]
قال امیرالمؤمنین(علیه السلام): انّما سمّی الصدیق صدیقاً لانّه یصدقک فی نفسک و معایبک فمن فعل ذلک فاستنم الیه فانّه الصدیق؛ دوست به این دلیل دوست نامیده شده که در مورد نفس و عیب هایت به تو راست می گوید. پس هر کس این کار را با تو کرد به آن آرام گیر که او دوست توست(.[9
[1]. غرر/3/357.
[2]. همان/356.
[3]. همان/357.
[4]. همان/372.
[5]. غرر/453.
[6]. همان/4/204.
[7]. همان/206.
[8]. همان/3/79.
[9]. همان.
گفتاری از علامه حسن زاده آملی
همه وارد جهنم می شویم!
شاید با دیدن تیتر مطلب کمی جاخورده باشید.حق دارید اما این عین واقعیت است. واقعیتی که سرنوشت محتوم ماست و به هیچ روی گریزی از آن نیست.
آری بنا بر نص صریح قرآن همه ما روزی وارد جهنم خواهیم شد!
اگر باور ندارید همین الان قرآن را باز کنید، آیه 71 سوره مبارکه مریم را با دقت بخوانید!
چیزی دستگیرتان شد؟!
مطمئنا بهت شما بیشتر خواهد شد وقتی بدانید حتی انبیاء و اولیای الهی نیز مشمول این آیه می شوند. حال چرا و چگونه؟ اصل ماجرا را از زبان علامه ذو الفنون حسن زاده آملی بشنوید:
“رسول خدا صلی اله علیه و آله با اصحاب خویش در مسجد نشسته بود، و صدای سقوط هولناکی شنیدند، پس از آن در هراس شدند. آن حضرت فرمود: آیا می دانید این صدا از چیست؟
گفتند: خدا و رسولش بهتر می دانند. فرمود: سنگی هفتاد سال از بالای جهنم افکنده شده اکنون به قعر آن رسیده است و از سقوط آن این صدا پدید آمد، هنوز کلمات آن حضرت به پایان نرسیده بود که فغان و فریاد بر مردن منافقی از منافقان مدینه بر آمد و عمر وی هفتاد سال بود. رسول خدا صلی اله علیه و آله فرمود: ا... اکبر، صحابه فهمیدند که این سنگ همان منافق بود، و او از زمانی که خدایش خلق کرد به جهنم فرو می رفت ، پس ـ هنگام مردن در قعر جهنم قرار گرفت خدای تعالی فرمود: منافقان در درجه پایین دوزخند .
از حدیث شریف معلوم می شود که جهنم باطن دنیاست ، و مراد از ورود بر آتش در قول حق تعالی “وَاِن مِّنکُم اِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتمًا مَّقضِیًّا” * و مراد ورود بر دنیاست ، و لذا وقتی از آن حضرت در شمول آیه نسبت به ایشان صلی اله علیه و آله می پرسند، فرمود: جزناها و هی خامدهِ ما از آن در حال خاموشی عبور کردیم .
یعنی چنگال های دنیا در ما فرو نرفت و در دامش نیفتادیم ، و وابستگی های آن به دامن ما نچسبید، و افتادن آن منافق در جهنم به این معناست که حالات وی ملکات رذیله شده ، و رسیدن به قعر جهنم صورت تمکن آنهاست . و علم صحابه به آن واقعه هولناک شگفت آور به تصرف رسول خدا صلی اله علیه و آله در گوش های آن ها بوده به گونه ای که تمثل ملکات آن منافق را به صورت آن صدای هولناک شنیدند.
و این امیدوار به رحمت پروردگارش را بارها شبیه این تمثل روی آورد، از جمله این که مردی را به صورت کفتار دید، معلوم گردید که وی رباخور است ، علاوه بر این که بسیاری از سلاک الی ا... را دیده که نظیر این کشف از احوال و ملکات اشخاص به صور خوش و یا زشت بر طبق آن ملکات به ایشان روی آورد، و برخی از این سلاک ، اساتیدم و برخی از آنها از شاگردانم بودند، ذلکت فضل ا... یوتیه من یشاء.”
*سوره مریم، آیه 71(و همه شما (بدون استثنا) وارد جهنم میشوید؛ این امری است حتمی و قطعی بر پروردگارت)!
عیون مسائل نفس و شرح آن ج 2، ص .50000
شاید از خود بپرسیم که مسئله ی امامت با آن اهمیتی که داره ، همانطور که پیامبر می فرمایند: «کسی که امام زمان خود را نشناسد و از دنیا برود به مرگ جاهلیت مرده است».(1) پس چرا در قرآن نامی از امامان نیامده است؟؟؟
به طور خلاصه باید گفت، قرآن بسان قانون اساسی میباشد و انتظار اینکه همه چیز در آن آورده شود، کاملاً بیمورد است. نماز و روزه و زکات نیز که از عالیترین فرائض اسلام است به طور کلی در قرآن وارد شده و تمام جزئیات آنها از سنّت پیامبر (ص) گرفته شده است و آنهایی که اهل حق هستند و می خواهند حق را بشناسند خداوند چراغهای هدایتی و نشانهایی بر جای گذاشته است که جویندگان حق و پیروان فرقه ناجیه می توانند بدان دست یابند و الحمدالله این نور خدا هر روز در حال پرتو افشانی و قوی تر شدن است . خداوند اگر از یک سو نام امامان را در قرآن نیاورده، ولی از سوی دیگر مسئله امامت و شرط امام بودن را در قرآن ذکر کرده است. در این مقاله دوازده دلیل برتر ، که چرا خداوند نام امامان را در قرآن ذکر نکرده است را برای شما بازگو کرده ایم تا مطلب برای همگان ملموس تر شود.
در این پست، همراه با تصاویری از کتب اهل سنت، به همگان اثبات خواهیم نمود که آقای محمد بن اسماعیل بخاری، صاحبِ کتاب صحیح بخاری، با اهل بیت دشمنی داشت!!! و همچنین ثابت خواهیم نمود که احادیثش را بر پایه بدعت گذاری، جمع آوری کرده است!!!
قبل از شروع بحث، لازم است بدانید که صحیح بخاری، برترین و مهمترین منبع روایی و حدیثی اهل سنت است؛ که تألیف آن مدت شانزده سال به طول انجامید. اهل سنت این کتاب را یکی از صحاح سته به شمار میآورند. که می گویند صحیحترین کتاب ها بعد از قرآن است!!! اهل سنت احترام ویژه ای نسبت به این کتاب قائلند. به طوریکه در طول سال، مجالسی را تشکیل می دهند و در آن مجالس، این کتاب را ختم می کنند! (یعنی از اول تا آخر کتاب را می خوانند). همچنین برجسته ترین عالم اهل سنت، خودِ صاحبِ همین کتاب، یعنی محمد بن اسماعیل بخاری است.
حال چگونه ادعای خود را اثبات نماییم؟!!!
پس خواهران و برداران شیعه و سنی!! در ابتدا نظر شما را به مطلب زیر جلب می نمایم. (خواهشاً مرحله به مرحله با من هم قدم باشید!)
ذهبی یکی از برجسته ترین علمای اهل سنت در کتاب خود یعنی سیر اعلام النبلاء ، جلد چهارم، صفحه 214 آورده است:
عِمْرَانُ بنُ حِطَّانَ بنِ ظَبْیَانَ السَّدُوْسِیُّ البَصْرِیُّ مِنْ أَعْیَانِ العُلَمَاءِ، لَکِنَّهُ مِنْ رُؤُوْسِ الخَوَارِجِ.
یعنی: عمران به حطان بن ظبیان السدوسی البصری، یکی از علمای برجسته است. اما او از پیشوایان و رئوس خوارج بود.
سیر اعلام النبلاء ، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد الذَهَبی ، متوفای 748 هـ ، ج4 ، ص 214، مؤسسة الرساله بیروت، الطبعه الحادیة العشر ، 1417 هـ / 1996 م .
اینهم تصویری از صفحه کتاب:
لینک تصویری کتاب در اینترنت:
http://www.archive.org/stream/siar_noblaa/04#page/n213/mode/2up
این هم لینک متن کتاب:
http://islamport.com/w/trj/Web/2129/2123.htm
خوب تا اینجا واضح شد که «عمران بن حطان» از علمای برجسته و از خوارج بود! لازم به ذکر است که این شخصیت از شعرای بزرگ نیز می باشد.
و اما باز هم ذهبی در همان کتابِ یاد شده در صفحه بعدی یعنی در صفحه 215، یکی از اشعار «عمران بن حطان» را نقل کرده است:
وَمِنْ شِعْرِهِ فِی مَصْرَعِ عَلِیٍّ بنَ أبی طالِب:
یَا ضَـرْبَةً مِـنْ تَــقِیٍّ مَا أَرَادَ بِـهَا إِلاَّ لِیَبْلُغَ مِنْ ذِی العَرْشِ رِضْوَانَا
إِنِّـی لأَذْکُـرُهُ حِـــیْـناً فَأَحْـسِبُهُ أَوْفَی البَــــرِیَّةِ عِــنْدَ اللهِ مِـیْزَانَا
یعنی: از اشعار عمران بن حطان درباره قتل علی بن ابی طالب به صورت زیر است:
ترجمه بیت اول: چه ضربتی آورد (ابن ملجم مرادی بر فرق علی) که ضربتش از نهایت تقوا بود. که با این ضربت صاحب عرش (خداوند) از دست او راضی گردید.
ترجمه بیت دوم: وقتی من (ابن ملجم مرادی) را به یاد می آورم، (به خاطر ضربتی که بر فرق علی آورد) او را از وفادارترین خلایق نزد خداوند به حساب می آورم.
سیر اعلام النبلاء ، شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد الذَهَبی ، متوفای 748 هـ ، ج4 ، ص 215، مؤسسة الرساله بیروت، الطبعه الحادیة العشر ، 1417 هـ / 1996 م .
اینهم تصویری از صفحه کتاب:
لینک تصویری کتاب در اینترنت:
http://www.archive.org/stream/siar_noblaa/04#page/n213/mode/2up
این هم لینک متن کتاب:
http://islamport.com/w/trj/Web/2129/2124.htm
خوب خواهران و بردارن، خوب توجه کنید که این آقای «عمران بن حطان» با این شعرش، چگونه «ابن ملجم مرادی ملعون» را به خاطر به شهادت رساندن حضرت علی (ع) مدح و ستایش می کند. تا جاییکه او را به خاطر کاری که کرد، او را با تقواترین و وفادارترین خلایق به شمار می آورد.
در اصل، این ادبیات شعری و عقیدتی و مذهبی بنی امیه است که در آن هرکس علی (ع) ، را به قتل برساند، او از متقین خواهد بود و اگر پیرو علی (ع) باشد، آنگاه دیگر نه تقوا و نه دینی خواهد داشت. دقیقاً این همان دینی است که بنی امیه برای اهل سنت بنا ساخت. که آقایان و علمای اهل سنت از آن دفاع می کنند. و اگر چنین نبود، آنگاه می آمدند و از همچین افرادی تبرئه می جستند! لکن ما این چنین نمی بینیم. و همواره از عمران بن حطان و دیگر افراد خوارج و بنی امیه به خوبی یاد می کنند تا جایی که بلافاصله بعد آوردن نام آنها ، جمله «رضی الله عنه» و یا «رضی الله عنهم» را به کار می برند. واقعاً من نمی دانم کی و چه موقع خداوند از دست آنها راضی بود!!! آقایان اهل سنت چه پاسخی در این باره دارید؟!
اما ادامه بحث ما: شاید از خود بپرسید که داستان «عمران بن حطان» چه ارتباطی به «بخاری» دارد؟!! نه ای برادران و خواهران محترم، اگر مبحث ما فقط به «عمران بن حطان» مرتبط بود، ما هیچ گونه مشکلی نداشتیم. اما مشکل ما اینجاست که اهل سنت می گویند که آقای بخاری با تقواترین و صادق ترین مردم بود!! مشکل ما اینجاست که اهل سنت می گویند که آقای بخاری، کتابش صحیح ترین کتاب ها بعد از کتاب خداوند متعال است!!!
حال، اگر کتاب صحیح بخاری ، صحیح ترینِ کتب، بعد از قرآن باشد، آیا جایز است که آقای بخاری در آن روایتی را نقل کند که در سند آن، شخصیتی همچون «عمران بن حطان» موجود باشد؟! عمران بن حطانی که از پیشوایان خوارج بود؛ کسی که قاتل حضرت علی (ع) را مدح کرده است؛ آقایان اهل سنت، مگر نه این است که حضرت علی (ع) در نزد شما، خلیفه چهارم و یا اینکه در عقایدتان او را جزو عشره مبشره (ده یار بهشتی) می دانید؟؟ چرا بخاری این چنین کرده است؟! دوست و دشمن را در یک کتاب جمع آوری کرده است؟ آیا میشه باور کرد که بخاری از شخصیتی مثل «عمران بن حطان» بیزاری جسته است؟ نه والله هرگز چنین نیست. اگر این طور بود، باید حتی نام او را همراه با لعنت ذکر می کرد، همانطور که نام ابولولوء (قاتل عمر بن الخطاب) را با لعنت ذکر می کنید.
مگر نه این است که در کتاب هایتان از قول پیامبر اسلام (ص) نقل می کنید: «مَنْ أَحَبَّ قَوْماً حُشِرَ مَعَهُمْ» ؛ یعنی: هر کس از عمل و رفتار قوم یا گروهی خشنود باشد، با آنها محشور خواهد شد... «عمران بن حطان» همانطور که در اشعارش خواندیم، از عمل «ابن ملجم» (علیه العنه) که امام زمان خود را کشت، راضی و خشنود بود، و همین طور بخاری بدون اینکه از اینان بیزاری جوید ، از آنها حدیث نقل می کند!!! یعنی «عمران بن حطان» در نزد بخاری از ثقات (یعنی جزو افراد مطمئن و قابل اعتماد) محسوب می شود. پس شما اهل سنت، لطفاً از عقاید خود باز گردید و یا اینکه اعتراف کنید که بخاری هم تابع خوارج بود!!!
حال، روایتی که بخاری نقل کرده است را برایتان باز گو می کنیم:
بخاری در صحیح خود، کتاب اللباس، بابِ «لبس الحریر و افتراشه» ، حدیث شماره 5497 آورده است:
حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ عُمَرَ حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ الْمُبَارَکِ عَنْ یَحْیَی بْنِ أَبِی کَثِیرٍ عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حِطَّانَ قَالَ سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ الْحَرِیرِ...
صحیح البخاری، محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری، ج 5، کتاب اللباس، باب ««لبس الحریر و افتراشه» ، ح 5497 ، الناشر: دار ابن کثیر ، الیمامة - بیروت، الطبعة الثالثة ، 1407 - 1987 .
اینهم تصویری از صفحه کتاب:
این لینک تصویری کتاب در اینترنت: (در لینک زیر حدیث شماره 5835 هستش!)
http://www.archive.org/stream/sahihboukharisoultania/boukharisalafia#page/n1665/mode/2up
این هم لینک متن کتاب:
http://islamport.com/w/mtn/Web/3007/9973.htm
http://www.al-eman.com/hadeeth/viewchp.asp?BID=13&CID=165#s91
همان طور که می بینید در سند این روایت شخصیتی همچون «عمران بن حطان» موجود است.
علامه البانی، در کتاب مختصر صحیح بخاری ، جلد 4 ، صفحه 39، ضمن نقل همین حدیث در پاورقی آورده است: (با دقت خوانده شود)
عمران بن حطان من رؤساء الخوارج و شعرائهم، و هو الذی مدح ابن ملجم الشقی قاتل سیدنا علیّ بالأبیات المشهوره، قال بعضهم: انما اخرج له البخاری علی قاعدته فی تخریج احادیث المبتدع اذا کان صادق اللهجه متدینا.
یعنی: عمران بن حطان از پیشوایان خوارج و از شعرای آنها بود، او کسی است که ابن ملجم الشقی ، قاتل علی بن ابی طالب را با همان ابیات مشهورش مدح کرده است! بعضی از آنها می گویند: بخاری از او (یعنی عمران بن حطان) بر قاعده نقل احادیثش که بر پای بدعت گذاری است حدیث نقل کرده است! حتی اگر او صادق ترین و متدین ترین مردم باشد!
مختصر صحیح البخاری، محمد ناصر الدین الألبانی، ج 4، ص 39 ، مکتبة المعارف للنشر و التوزیع ـ الریاض ، الطبعه 1422 هـ .
این هم تصویری از صفحه کتاب:
لینک تصویری کتاب در اینترنت:
http://www.archive.org/stream/islamic_books/msbukari4#page/n38/mode/2up
این هم لینک دانلود کتاب (جلد چهارم):
http://www.archive.org/download/Albany6/msbukari4.pdf
نکته قابل توجه این است که علامه البانی، «ابن ملجم» را شقی ترین مردم می داند! اما او نمی تواند کار بخاری را در زمینه نقل احادیث از اشخاصی همچون خوارج توجیه کند؛ لذا می گوید: «قال بعضهم» یعنی «بعضی از آنها می گویند»؛ حال، این بعضی ها کی هستند؟ خدا می داند! زیرا آیا علامه البانی، می تواند بخاری را در نقل حدیث، ساقط کند؟ می تواند کار او را توجیه کند؟ هرگز! برای همین است که می گوید : «بعضی از آنها می گویند» که قاعده ی بخاری در نقل احادیث، بر پایه ی بدعت گزاری است! آری، بخاری طبق گفته ی علامه البانی در نقل احادیث، بدعت گزار است... این عین کلام علامه البانی است. (اگر متوجه نشدید، بار دیگر، کلام علامه البانی و ترجمه ی کلامش که در فوق مذکور است را با دقت بخوانید!)
پس ای محققینی که به صحیح بخاری رجوع می کنید، خوب بدانید که قاعده نقل حدیث در این کتاب به چه صورت است؟! آری طبق گفته عالم اهل سنت، بر پایه ی بدعت گزاری استوار است.
آقایان اهل سنت:
از یک سو آقای بخاری طبق قاعده اش از مبتدعین نقل حدیث می کند، و از سوی دیگر شیعیان نیز در نزد شما بدعت گزارند! چرا شما این نوع بدعت ها که در کتبتان علنی تصریح شده اند، را جایز می دانید ولی وقتی به مذهب شعیان می نگرید، کل این مذهب درخشان، را بدعت گزار می خوانید؟ از این طرز تفکر شما نتیجه می گیریم که در نزد شما دو نوع بدعت موجود است! 1- بدعت های جایز ! 2- بدعت های ناجایز! بدعت های جایز در کتب و منهج اعتقادی شماست که برای صحیح بخاری ثابت شد و بدعت های ناجایز بدعت هایی هستند که شیعیان را به آنها متهم می سازید.
همان طور که می دانید پیامبر اکرم (ص) فرمود: «کل بدعة ضلالة وکل ضلالة فی النار » یعنی : « هر بدعت ضلالت و گمراهی است، و هر گمراهی و ضلالت در آتش جهنم است» . گویا در نزد اهل سنت این گونه نیست، یعنی بعضی از بدعت ها انسان را به بهشت روانه می کند!!! همانطور که در صحیح بخاری مشاهده شد، و بدعت هایی دیگر وجود دارد که انسان را به جهنم سوق می دهند، همانطور که ما شیعیان را به آن متهم می سازند.
نتیجه گیری:
نتیجه 1: ثابت شد محمد بن اسماعیل بخاری بدعت گزار است.
نتیجه 2: ثابت شد محمد بن اسماعیل بخاری دشمن حضرت علی (ع) بود، زیرا از پیشوای خارجیان یعنی عمران بن حطانی که ابن ملجم (علیه العنه) را مدح کرده است، حدیث نقل می کند.
نتیجه 3: بخاری تابع خوارج بود.
نتیجه 4: اهل سنت از خوارج تبرئه نمی جویند و همیشه آنها را با خوبی و خوشی یاد می کنند، به طوریکه لفظ «رضی الله عنه و یا عنهم» را برای خوارج به کار می برند.
نتیجه 5: کتاب بخاری طبق قاعده اش که بر پایه ی بدعت گزاری است، از درجه ی اعتبار ساقط است. (برگرفته از کلام علامه البانی)
نتیجه 6: در نزد اهل سنت، هر بدعتی انسان را گمراه و به جهنم روانه نمی کند، بلکه بدعت هایی نیز وجود دارند که انسان را به بهشت سوق می دهند!!!
ادامه دارد........
یادمان باشد که : او که زیر سایه ی دیگری راه می رود ، خودش سایه ای ندارد .
یادمان باشد که : هرروز باید تمرین کرد دل کندن از زندگی را .
یادمان باشد که : زخم نیست آنچه درد می آورد ، عفونت است .
یادمان باشد که :در حرکت همیشه افق های تازه هست .
یادمان باشد که : دست به کاری نزنم که نتوانم آنرا برای دیگران ! تعریف کنم .
یادمان باشد که : آنها که دوستشان می دارم می توانند دوستم نداشته باشند .
یادمان باشد که : حرف های کهنه از دل کهنه بر می آیند ، یادمان باشد که که دلی نو بخرم . یادمان باشد که : فرار راه به دخمه ای می برد برای پنهان شدن نه آزادی .
یادمان باشد که : باور هایم شاید دروغ باشند .
یادمان باشد که : لبخندم را توی آیینه جا نگذارم .
یادمان باشد که : آرزوهای انجام نیافته دست زندگی را گرفته اند و او را راه می برند .
یادمان باشد که : لزومی ندارد همانقدر ک;ه تو برای من عزیزی ، من هم برایت عزیز باشم . یادمان باشد که : محبتی که به دیگری می کنم ارضای نیاز به نمایش گذاشتن مهر خودم نباشد . یادمان باشد که : برای دیدن باید نگاه کرد ، نه نگاه !
یادمان باشد که : اندک است تنهایی من در مقایسه با تنهایی خورشید .
یادمان باشد که : دلخوشی ها هیچکدام ماندگار نیستند .
یادمان باشد که : تا وقتی اوضاع ب;دتر نشده ! یعنی همه چیز رو به راه است .
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها .
یادمان باشد که : آرامش جایی فراتر از ما نیست .
یادمان باشد که : من تنها نیستم ما یک جمعیتیم که تنهائیم .
یادمان باشد که : برای پاسخ دادن به احمق ، باید احمق بود !
یادمان باشد که : در خسته ترین ثانیه ه;ای عمر هم هنوز رمقی برای انجام برخی کارهای کوچک هست! یادمان باشد که : لازم است گاهی با خودم رو راست تر از این باشم که هستم .
یادمان باشد که : سهم هیچکس را هیچ کجا نگذاشته اند ، هرکسی سهم خودش را می آفریند . یادمان باشد که : آن هنگام که از دست دادن عادت می شود، به دست آوردن هم دیگر آرزو نیست . یادمان باشد که : پیش ترها چیز هایی برایم مهم بودند که حالا دیگر مهم نیستند .
یادمان باشد که : آنچه امروز برایم مهم است ، فردا نخواهد بود .
یادمان باشد که : نیازمند کمک اند آنها که منتظر کمکشان نشسته ایم .
یادمان باشد که : من « از این به بعد » هستم ، نه « تا به حال » .
یادمان باشد که : هرگر به تمامی نا امید نمی شوی اگر تمام امیدت را به چیزی نبسته باشی . یادمان باشد که : غیر قابل تحمل وجود ندارد .
یادمان باشد که : گاهی مجبور است برای راحت کردن خیال دیگران خودش را خوشحال نشان بدهد .
یادمان باشد که : خوبی آنچه که ندارم اینست که نگران از دست دادن اش نخواهم بود . یادمان باشد که : با یک نگاه هم ممکن است بشکنند دل های نازک .
یادمان باشد که : بجز خاطره ای هیچ نمی ماند .
یادمان باشد که : وظیفه ی من اینست: «حمل باری که خودم هستم» تا آخر راه .
یادمان باشد که : منتظر ِ تنها یک جرقه است ، انبار مهمات .
یادمان باشد که : کار رهگذر عبور است ، گاهی بر می گردد ، گاهی نه .
یادمان باشد که : در هر یقینی می توان شک کرد و این تکاپوی خرد است .
یادمان باشد که :همیشه چند قدم آخر است که سخت ترین قسمت راه است .
یادمان باشد که : امید ، خوشبختانه از دست دادنی نیست .
یادمان باشد که : به جستجوی راه باشم ، نه همراه .
یادمان باشد که : هوشیاری یعنی زیستن با لحظه ها . یادمان باشد که . . . یادمان باشد . . .
|
دعای
نادعلی برای رفع گرفتاری و حاجت مهم بارها وبارها توسط خودم تجربه شده است
طریقه ختم آن برای هر امر مهم و یا برای هر شخص هفت مرتبه به نیت آن امر
میخوانید در صورت اعتقاد حتما آن حاجت برآورده خواهد شد. (اگر خدا صلاح
بداند)
بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحیم.
نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلیَ اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَیُضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ کُلَّ هَمٍ وَغَمًّ سَیَنجَلی بِعَظَمَتِکَ یا اللهُ بِنُبُوَّتِکَ یامُحَمَّدَ بِوَلایَتِکَ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ اَدرِکنی بِحقِّ لُطفِکَ الخَفیَّ اللهِ اَکبَرُاَنامِن شَرِّ اَعدائکَ بَریءٌ اللهُ صَمَدی مِن عِندِکَ مَدَی وَعَلَیکَ مُعتَمِدی بِحقِّ إِیاکَ نَعبُدُ وَ إَِیاکَ نَستَعینُ یااَبالغَیثِ اَغِثنی یااَبَاالَحَسَنَین اَدرِکنی یاسَیفَ اللهُ اَدرِکنی یابابَ اللهِ اَدرِکنی یاحُجَّهَ اللهِ اَدرِکنی یا وَلِیَّ اللهِ اَدرِکنی بِحَقَّ لُطفِکَ الخَفیَّ یا قَهّارُتَقَهَّرتَ بِالقَهرِوَالقَهر ُفی قَهرِ قَهرکَ یاقَهارُ یاقاهِرَالعَدُوّ یاواِلیَ الوَلِیَّ یا مَظهَرَ العَجائِبِ یامُرتَضی عَلِیُّ رَمَیتَ مِن بَغی عَلَیَّ بِسَهمِ اللهِ وَسَیفِ اللهِ القاتِلِ اُفَوَّضُ اَمری اِلیَ اللهِ اِنَّ اللهُ بَصَیرٌ بِالعَبادِوَاِلحُکُم اِلهٌ واحِدٌ لااِلهَ اِلاّ هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ اَدرِکنی یاغیاثَ المُستَغییَنِ یا دَلیلَ المُتَحیِّرِینَ یااَمانَ الخائِفینَ یامُعینَ المُتَوَکِلینَ یا رَاحِمَ المَساکینَ یا اِلهَ العالَمَینَ بِرَحمَتِکَ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ وَالِهِ اَجمَعین وَ الحَمدُ اللهِ رَبِّ العالَمینَ
بزرگشمردن شخصیتها در همه جوامع مرسوم میباشد. این کار براساس یکی از مقدسترین خواستههای فطری است که از آن به «حس حقشناسی» تعبیر میکنیم. یکی از انسانهای پاک هستی که خدماتی بینظیر به انسانها ارائه کرده، پیامبر اعظم(ص) است؛ از اینرو هر انسان صاحب خردی، خود را در برابر خدمات این شخصیت بیمانند مسؤول میداند و میکوشد با تکریم و تعظیم ایشان از زحمات طاقتفرسای آن حضرت در حد توان قدردانی کند. یکی از شیوههای تکریم پیامبر اسلام(ص)، نامگذاری فرزندان به نام مبارک آن حضرت (ص) است.
امام صادق(ع) در بیانات متعددی، پیروان خویش را برای نامگذاری فرزندان بهنام مبارک پیامبر اعظم(ص) ترغیب کردهاند؛ از جمله فرمودهاند: فرزندی از ما بهدنیا نمیآید مگر اینکه او را محمد نام مینهیم، و پس از هفتروز چنانچه بخواهیم تغییر میدهیم، و اگرنه، به همان نام بسنده میکنیم.(1)
آن حضرت(ع) همچنین از پیامبراسلام(ص) نقل میکند که فرمودند: کسی که چهار پسر دارد و یکی از آنها را به نام من نامگذاری نکند، به من جفا نموده است.(2)
براساس روایات، نامگذاری فرزندان به نام پیامبر اسلام(ص) مورد تأکید ائمه(ع) بوده و شایسته است مسلمانان به این مهم اهتمام داشته باشند و از نامیدن فرزندان خود به نامهای بیگانه بپرهیزند؛ «چه آنکه نام زشت و ناپسند میتواند امنیت روحی و روانی کودک را در سالهای آتی او بهخطر اندازد و او را با مشکلات عاطفی فراوان مواجه سازد. این است که والدین باید بادقت و تأمل، نامی مناسب و شایسته برای فرزندان خویش انتخاب کنند.»(3)
امام باقر(ع) میفرمایند: بهترین نامها آن است که دلالت به عبودیت کند و بهترین نامها، اسامی پیامبران(ع) است.(4)
امام کاظم(ع) فرمود: فقر وارد خانهای نمیشود که در آن خانه نام محمد، احمد، علی، حسن، حسین، جعفر، طالب، عبدا... یا فاطمه از نامهای زنان باشد.(5)
امام صادق(ع) خطاب به یکی از اصحاب خود میفرماید: نیست خانهای که در آن اسم محمد باشد، مگر اینکه در هر روز پاک و تقدیس کرده شود.
پینوشتها
1. شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج7، ص125
2. همان، ج7، ص136
3. محمود ارگانی بهبهانی حائری، تربیت فرزند در اسلام، ص58
4. وسائلالشیعه، ج7، ص124
5. علی شیرازی و محمد عابدی، فرهنگ موضوعی مبلغان، ص344